یاد روزهای دانشگاه دوران کارشناسی افتادم.تو لابی دانشگاه همیشه با دوستام مینشستیم و حرف میزدیم و میخندیدیم.فقط ما نبودیم،همه رشته ها همه ورودی ها میومدن.فک میکنم ترم 5یا 6 بودم که کم کم نگاه سنگین یکی از پسرا رو روی خودم حس کردم.یعنی سنگین نبود.نافذ بود.سرمو گاهی برمیگردوندم و میدیدم خیره بهم نگاه میکنه،این روند ادامه داشت،نه اون حرفی میزد و نه من عکس العمل خاصی نشون میدادمنه اسمشو میدونستم نه میدونستم چه رشته ای میخونه نه حتی ورودی چه
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت