صداي جيرجيركا امشب همراه شده با صداي بارون،نسيم خنك اواخر تيرماه هم حسابي صحنه روجذاب تر كرده.دستام و آروم بازو بسته ميكنم تا درد جاي سِرُم اذيتم نكنه.حس ميكنم مغزم توي سرم در حال چرخيدنه.حس وحشتناكيه ولي هنوز قابل تحمله. ديگه فرقي نميكنه و كجام و چي كار ميكنم با كوچكترين فشاري اشكام سرازير ميشه،به خدا توكل ميكنم ونااميدانه همه چيز و به خودش ميسپارم.انگار حالا حالاها بيدارم.صداي جيرجيركا كم شده و صداي بارون بيشتر،كاش همينطور بباره،كاش همينطور حس خوب
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت